loading...
ᓆــᓄـــــ ❤ـــــار ωــــــرنـפּـشتـــ ❤ـــــ...
haniyeh بازدید : 160 1392/08/16 نظرات (0)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کبوتر , با آن پاهای پر اندود

 

 

 

 

با کاکلی بر سرو طوقی بر گردنش

 

اوج می گرفت و شاد از آزادی اش

 

بالا و پایین می رفت در آسمان آبی

 

بالا , پایین

 

صدای بر هم خوردن بالش

گوشنواز بود و آرام بخش

 

پرپرپرپر ... پرپرپرپر

 

کبوتر , بی پروا و گستاخ

 

در فرودی بی مهابا و شتابان

 

با سر , محکم خورد به دیوار سیمانی

 

تق ...

 

تماشایش هم درد داشت

 

اینکه در اوج آزادی و شادی ضربه ای بخورد به تنت

 

ضربه هر چقدر کوچک , عمیق می شود و دردش هر چه قدر کم

 

بزرگ می شود و کاری تر

 

درک درد عمیقش , کار هیچ بیننده و شنونده ای نخواهد بود

 

اینکه کسی می گوید :

 

- می فهمم .

 

شاید دروغی باشد مصلحطی و ناگزیر

 

کبوتر با سینه نرمش , فرومی ریزد روی کف داغ آسفالت خیابان

 

دو بالش باز و سرش تابیده به عقب

 

سعی می کند بلند شود , چه تقلای بیهوده ای

 

ما آدم ها , بعد ضربات اینچنین , که سر و تن روحمان

 

را می کوبد به آسفالت داغ حقیقت های تلخ زندگیمان ,

 

بلند شدنمان افسانه ای بیش نیست ,

 

چه رسد به کبوتر طوقی دل نازک شکسته بال ...

 

قطره های سرخ و درشت خون , بر پیشانی کوچک و سفید کبوتر

 

به شکفتن گل سرخی می مانست در میان سپیدی برف

 

چشمانش دو دو می زد

 

بالهایش را تاباند و نیمه کاره ایستاد

 

گردنش تا خورد به عقب

 

انگار داشت دعا میکرد یا آسمان را به کمک می خواند

 

عقب عقب رفت

 

قطره ای سرخ , داغ تر از تمام داغی های آسفالت کف خیابان

 

چکید روی زمین

 

تالاپ ....

 

به گمانم استخوان های کوچک و نازک گردنش , شکسته بودند

 

بق بقو ... بق بقو

 

پر از بغض و تسلیم , پر از علامت سئوال

 

آسمان هر چقدر که بزرگ هم باشد , باز دیواری هست که بکوباندت به حقیقت تسلیم

 

آسمان رویای آدم ها , دیوار ندارد

 

اما , لحظه ای که قطره خونی داغ و سرخ , می چکد به روی گونه ها

 

تازه می فهمد که از رویا تا واقعیت , دیوار سیمانی سیاهی بیشتر فاصله نیست

 

گردنت می شکند و قلبت و الماس یکدست هستی ات , همه با هم

 

و دانه دانه می چکد , زلال و گرم به روی گونه هایی که زمانی بوسه گاه رویاهایت بود

 

کبوتر تسلیم آغوش خیابان می شود

 

لحظه ای قبل از بستن پلک هایش , تصویر خودش را می بیند بر فراز بی کران آسمان

 

شاد و بی پروا و آزاد

 

چه می شد اگر دیوار سیاه سیمانی , آرزوهای نافرجامش را به سقوطی همیشگی مبدل نمی ساخت ؟

 

زندگی همین است

 

چه برای من و تو , چه برای کبوتر طوقی

 

تکان های خفیف اندام سفید کبوتر , نشان از دل کندن سختش از تمام داشته هایش می دهد

 

عشقش , لانه اش , دانه های روی پشت بام و حوض کوچک خانه قدیمی

 

از پرواز تا سقوط همین قدر راه بود که کبوتر رفته بود

 

ساده و سخت

 

گربه ای سیاه از جوی آب می خزد بیرون

 

چشم هایش بدون هیچ جستجویی اندام سفید کبوتر را نشانه می کند

 

دو قدم نیم خیز و آهسته با سری پایین

 

و بعد قدم های تند و مملو از شهوت گرسنگی

 

همیشه اینطور شروع می شود

 

خسته و نحیف و نومید افتاده ای که کسی از در می آید

 

با لبخندی و واژه هایی عطر آلود

 

تو شکسته ای از رسیدن به بن بست آرزوهایت

 

و او خوب می فهمد که طعمه ای لذیذ تر از تو برایش پیدا نمی شود

 

با اشاره ای کارت تمام است , و هستی ات و هر آنچیزی که داشتی و نداشتی

 

گربه چند لحظه با چشمان دریده اش کبوتر افلیج را می نگرد

 

کبوتر چند بار در نهایت نومیدی بالهایش را می زند به هم

 

گربه , می جهد و در آنی , گردن شکسته و باریک کبوتر , میان دندانهای تیزش جا خوش می کند

 

تمام می شود

 

گربه با طعمه امروزش می رود به تاریک ترین زیر پل های جوی های متعفن ,

 

و چند پر سفید به جای می ماند و چند قطره خون خشک

 

ساعتی بعد هم هیچ

 

هیچ هم بر جای نمی ماند

 

کدام مقصرند ؟

 

کبوتری که پرواز می کند در آسمان زنده بودنش ؟

 

یا دیوار سیاهی که رشد کرده از سنگریزه های حقیقت های تلخ فراموش شده ؟

 

و یا گربه ای که شهوت گرسنگی چشمان عطوفتش را کور کرده است ؟

 

به راستی که هیچکدامشان

 

زندگی , ترکیبی از زشتی ها و زیبایی هاست

 

که هیچکدامشان دینی به گردن هم نخواهند داشت

 

...

 

haniyeh بازدید : 161 1392/08/16 نظرات (0)

 


ﻣﻦ ﯼ ﺩﺧﺘﺮﻡ

 

ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻟﻮﺱ ﻧﮑﻨﻢ

 

ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻨﻢ ﻭ ﻧﺎﺯ ﻧﮑﻨﻢ

 

ﺍﮔﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﺎﺕ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ ﺍﺯ ﺣﺴﻮﺩﯼ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻧﺸﻢ

 

ﺍﮔﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺮﺳﻢ

 

ﺍﮔﻪ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺕ ﻧﺬﺍﺭﻡ

 

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻨﻢ

 

ﺍﮔﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺎﺳﺘﯿﻞ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﭘﯿﺮﻫﻨﺘﻮ ﻧﮑﺸﻢ

 

ﺍﮔﻪ ﻟﺐ ﻭ ﻟﻮﭼﻪ ﺁﻭﯾﺰﻭﻥ ﻧﮑﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﻐﻠﻢ ﮐﻨﯽ

 

ﺍﮔﻪ ﺑﻬﺖ ﻧﮕﻢ ﺁﻗﺎﻣﻮﻥ

 

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭﻧﯿﺎﺭﻡ

 

ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﻭ ﮐﻮﻟﺖ ﻧﺮﻡ ﺑﺎﻻ

 

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﻋﺸﻮﻩ ﻧﯿﺎﻡ

 

ﺍﮔﻪ ﮔﻮﺷﺘﻮ ﻧﭙﯿﭽﻮﻧﻢ ﻭ ﻧﮕﻢ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﯽ

 

ﺍﮔﻪ ﻧﺎﻏﺎﻓﻞ ﺩﺳﺘﺎﺗﻮ ﻧﮕﯿﺮﻡ

 

ﺍﮔﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﺑﻬﺖ ﻧﮕﻢ

 

ﺍﮔﻪ ﻟﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﮑﻨﻢ

 

ﺍﮔﻪ …

 

ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﻮﻭﻧﻢ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﻧﻤﯿﺸﯽ!

 

ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺎﺷﻢ ! ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ!

 

ﺍﻣﻤﻤﺎ!!!

 

ﺗﻮ ﭘﺴﺮﯼ!

 

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻧﺸﯽ

 

ﺍﮔﻪ ﺭﻭﻡ ﺣﺴﺎﺱ ﻧﺒﺎﺷﯽ

 

ﺍﮔﻪ ﺗﻪ ﺭﯾﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ

 

ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻧﺒﺎﺷﯽ

 

ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺍﺧﻤﺎﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻧﮑﻨﯽ

 

ﺍﮔﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﻟﻢ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻧﮕﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﮑﺶ ﺟﻠﻮ

 

ﺍﮔﻪ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﻣﺤﮑﻢ ﻧﮕﯿﺮﯼ

 

ﺍﮔﻪ ﻧﮕﯽ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﯼ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮ ﺗﺎ ﺑﺒﺨﺸﻤﺖ

 

ﺍﮔﻪ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﻧﺬﺍﺭﯼ

 

ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺻﺪﻗﻢ ﻧﺮﯼ

 

ﺍﮔﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﺸﯽ

 

ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﮕﯽ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻣﻦ

 

ﺍﮔﻪ ﻧﮕﯽ ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﻮﺑﯽ

 

ﺍﮔﻪ …

 

ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﻨﻢ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻧﮑﺎﺭﺍﺭﻭ ﺑﺮﺍﺕ

 

ﺑﮑﻨﻢ!

 

ﻣﻦ ﺗﻮﺭﻭ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ!

 

ﻣﺮﺩ ﻣﻦ!

 

ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺵ!

 

ﺍﺑﺮﻭ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭ!

 

ﺩﻣﺎﻏﺖ ﻋﻤﻞ ﻧﮑﻦ!

 

ﻟﻮﺱ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻥ!

 

ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﻡ ﻭ ﺣﻮﺍﯾﯿﻢ ! ﺑﯿﺎ ﺟﺎﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﻋﻮﺽ ﻧﮑﻨﯿﻢ!

 

ﻣﻦ ﻟﻄﺎﻓﺖ ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺻﻼﺑﺖ

 

ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﺘﻮ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ﻣﻨﻢ ﻧﺠﺎﺑﺘﻤﻮ

 

ﺑﯿﺎ ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ!

 

ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ!

 

ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ!

 

ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺸﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺳﻌﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﺮﺩ

 

 

haniyeh بازدید : 172 1392/08/16 نظرات (0)
 


من از نسل ليلیی ام...

 

 

من از جنس شيـــــرينم...

 

 

 

من دختـــــرم...

 

 

 

با تمام حساسيتــــــ هايــــ دختــــرانه ام...

 

 

 

با تلنگريـــــ بارانيــــــ ميشوم...

 

 

 

با جمله ايــــــ رام ميشـــوم...

 

 

 

با کلمه ايــــــ عاشق ميشــــوم...

 

 

 

با فرياديــــــ ميشــــکنم...

 

 

 

با پشتــــــ کردنيــــــ ويران ميـــــشوم...

 

 

 

به راحتيـــــ وابستــــه ميشوم...

 

 

 

با پيروزيـــــــ به اوج ميــــــرسم...

 

 

 

هنوز هم با عروسکـــــ هايــــم حرفـــــ ميزنم...

 

 

 

هنوز هم برايـــــشان لالاييـــــ ميخوانم...

 

 

 

هنوز هم با مداد رنگيـــــ خانه ي رويا هايــــم را به تصويــــــر ميکـــــشم...

 

 

 

من دختـــــرم...

 

 

 

پــــر از راز...

 

 

 

هرگز مرا نخواهيـــــ دانستـــــ ...

 

 

 

هرگز سر چشمـــــه ي اشکهايـــــم را نميابيـــــــ ...

 

 

 

هرگز مرا نميفهميـــــ ...

 

 

 

مگر از نســـــلم باشيـــــ ...

 

 

 

مگر از جنســــم باشيـــــــ ...

 

 

 

 

 


اقا خانوم اصن اگه نظر ندین من یکی که راضی نیستم....

 

 

 

 

haniyeh بازدید : 162 1392/08/16 نظرات (1)

اول بخون بعد نظر بده یاااااااااااااادت نره ها....
ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻮﻣﻬﺎ ...

ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﭘﯿﺶ ﯾﻪ ﺧﺘﺮ 22 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﻃﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯﺩﻭﺳﺘﺎ ﻓﯿﺴﺒﻮﮐﺶ

 ﮐﻪ ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺍﺯ ﻧﺰﯾﮏ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﺵ ، ﺑﻪ ﯾﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻭﺭﺍﻥﻋﻮ ﻣﯿﺸﻪ،

 

ﺷﺐ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﻩ ﯾﮑﯽ ﯾﮕﻪ ﺍﺯﺩﻭﺳﺘﺎﺧﺘﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﺑﺮ.

 

ﻟﯽ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻥﺭﻭﺯﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮﻧﻪ ..
 
.
ﺧﺘﺮﻫﺎ ﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﻮﻧﻮ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ

ﭘﻼ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﻧﺰﯾﮏ ﻣﯿﺸﺪ ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﺟﻔﺘﺸﻮﺭﻭ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺩﺭﺟﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮ .

ﯾﻪ ﺳﺮﯾﺪﺍﺭﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻐﻠﯽ ﮐﻪ ﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﻭﯾﺪﻩ ﺑﻮ ﺑﻪ ﭘﻠﯿﺲ ﻋﻠﺖ ﺣﺎﺛﻪ

 

ﺭﻭﯾﻨﻄﻮ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ : ﺧﺘﺮﻫﺎ ﮐﻠﯿﭙﺴﺸﻮ ﺑﻪ ﮐﻞ ﺑﺮ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﻩ ﺑﻮ.

 

ﮔﻪ ﻏﯿﺮﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺘﺮﺍﮎ ﺑﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﯾﮕﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﯾﻦ ﻓﺠﺎﯾﻊ ﻧﺒﺎﺷﯿﻢ


haniyeh بازدید : 149 1392/08/15 نظرات (0)


 عشق و ارامش

 


استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟


چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند


و سر هم داد می‌كشند؟


شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه،


آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.


استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست


است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟


آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟


چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟


شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند


امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...


سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر


از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یكدیگر


فاصله می‌گیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند


هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد،


این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.


سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق


همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟


آنها سر هم داد نمی‌زنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌كنند.

چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیك است.


فاصله قلب‌هاشان بسیار كم است.


استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به


یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟


آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و


فقط در گوش هم نجوا می‌كنند و عشقشان


باز هم به یكدیگر بیشتر می‌شود.


سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بی‌نیاز


می‌شوند و فقط به یكدیگر نگاه می‌كنند!


این هنگامى است كه


دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد..

 


haniyeh بازدید : 164 1392/08/15 نظرات (0)


وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...


صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم


سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم


رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی


وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و

گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..


بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری


بعد از کارت زود بیا خونه

وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .


باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری


تو درسها به بچه مون کمک کنی

وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که


دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی


بهم نکاه کردی و خندیدی وقتی 60 سالت شد


بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...


وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم


در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم


من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من


نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود


وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی


که من رو دوست داری..


نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید



haniyeh بازدید : 129 1392/08/15 نظرات (0)



وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه


دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .


به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه .


اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .


آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست .


من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.


میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم .

من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .

تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود.

از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه.


من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم.


تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود.


آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه.


بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ،


خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .


روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد.


گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .


من با کسی قرار نداشتم.

ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون


برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم


درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم.


جشن به پایان رسید .


من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم


به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود.


آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل


من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ،


به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .


یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه


بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید


من به اون نگاه می کردم که درست مثل


فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره


میخواستم که عشقش متعلق به من باشه.


اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم


قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ،


با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی


با وقار خاص و آروم گفت تو


بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.


میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم .

من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .

نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه

من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد.

با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه.

اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم

اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم”

سالهای خیلی زیادی گذشت ...

به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من


رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده


فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند

یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه

دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته

این چیزی هست که اون نوشته بود:

” تمام توجهم به اون بود.

آرزو میکردم که عشقش برای من باشه.

اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم.

من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که


بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه.


من عاشقش هستم.

اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه


آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….


ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”

 


haniyeh بازدید : 139 1392/08/12 نظرات (0)

 


پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…


ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…

اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

می دونستیم بچه دار نمی شیم…

ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست…

اولاش نمی خواستیم بدونیم…

با خودمون می گفتیم…

عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه…

بچه می خوایم چی کار؟…

در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز علی نشست رو به رومو گفت…

اگه مشکل از من باشه …

تو چی کار می کنی؟…

فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم…

خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم…

علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟ گفت:من؟

گفتم:آره… اگه مشکل از من باشه… تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت: تو به عشق من شک داری؟…

فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد

خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم… نمی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید…

اگه واقعا عیب از من بود چی؟…

سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…

هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…

بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…

اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید…

با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیست…

بالاخره اون روز رسید…

علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو می گرفتم…

دستام مثل بید می لرزید…

داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…

اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…

اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود…

یا از خوشحالی…

روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد…

تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…

بهش گفتم:علی… تو چته؟ چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت: من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…

من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود… چشام پراشک… گفتم


اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری…


گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی… پس چی شد؟

گفت:آره گفتم… اما اشتباه کردم… الان می بینم نمی تونم… نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم… پی یه جای خلوت می گشتم تا


یه دل سیر گریه کنم…


اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم… تا اینکه علی احضاریه اورد


برام و گفت می خوام طلاقت بدم…


یا زن بگیرم… نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…


بنابراین از فردا تو واسه خودت…منم واسه خودم…


دلم شکست… نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به


حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم…


حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم

لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…

برگه جواب ازمایش هنوز توی جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…

احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…

چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…


دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم…


وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…

باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…

توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز!

 

haniyeh بازدید : 147 1392/08/11 نظرات (0)

 



دوستان واقعی پشت سر هم غیبت نمیکنن

بلکه باهم پشت سر دیگران غیبت میکنند !

.

.

.

یه بز هم دورو برمون نیست بهش ثابت کنیم چه علف شیرینی هستیم !

.

.

.

یه مرز باریکى هست بین رُک بودن و بى شعورى ، که متأسفانه همه با افتخار ردش میکنن !

.

.

.

یارو واسه بچه شش ساله ش تبلت خریده ، بعد دو روز بچه هه تبلتو انداخته تو وان حموم


بچه شو دعوا نکرده که تو روحیه بچش اثر منفی نذاره ! :|


منم سوم ابتدایی بودم


خط کش چوبی سی سانتی بابام رو بردم مدرسه ، ازم بلند کردن


آقام بعد یه هفته با وساطتت بزرگای فامیل رام داد تو خونه


والا روحیه توله سگ بیشتر از ما ارج و قرب داشت!

.

.

.

ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﻮﻫﺮ ﺁﯾﻨﺪﻡ :


ﻣﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﺷﻌﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ


ﺷﻤﺎ ﺑﮕﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﻗﻊ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﯾﮏ دکتر میلیاردر ﺍﺳﺖ !؟

O.o

.

.

.

آخه این چه وضعشه ؟


شلوار پاره مُده لباس پاره مده پیرهن پاره مده


اون وقت من این همه جوراب پاره دارم مد نیست


دوستان بیایید با دست به دست هم دهیم به مهر جوراب پاره را کنیم مد مهر !

.

.

.


انقد که بعضى آدما بیشعورن ، خود بیشعور انقد نیست !


نمیخواد زیاد دقت کنی ، فقط بدون حرف سنگینیه :|

.

.

.


ﺩﺧﺘﺮ داییم ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ :


ﭼﺮﺍ ﺍﯼ ﺩﯼ ﺍﺱ ﺍﻝ ﻣﻦ ﻧﯿﻤﯿﺮﻩ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ؟ ﺑﺶ ﻣﯿﮕﻢ : ﮐﺪﻭﻡ ﭼﺮﺍﻏﺎ ﺭﻭﺷﻨﻪ ؟


ﻣﯿﮕﻪ : ﭼﺮﺍﻍ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﻭ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ :))

.

.

.


دقت کردین هر وقت پول خرد نداشته باشین


سوار تاکسی شیم، حتما راننده تاکسی


با یه مسافر دیگه که قبل از ما پیاده میشه سر پول خرد بحث شون می شه ؟ :|

 


haniyeh بازدید : 161 1392/08/10 نظرات (0)

 

.

توی سایتی نظر سنجی گذاشته بودن پرسیده بودن :


“کدوم سوغاتی از کدوم شهر رو خیلی دوست دارید ؟


اکثر اونایی که شرکت کرده بودن زده بودن


“ LCD از بانه ” یعنی من عااااشق این هموطنانمونم !

.

.

.

.

.

تنها پیشگیریه مفیدی که ما ایرانیا تو زندگیمون میکنیم


پر کردن آفتابست که یوقت تو توالت گیر نکنیم بدبخت شیم !

 

 

haniyeh بازدید : 180 1392/08/10 نظرات (0)

.

چرا اسم همه خمیردندون‌ها دخترونه است؟

«پونه»، «نسیم»…

خب یه خمیردندون «سعید» هم بزنند… یا «فرزاد»

 

 

 

.

 

ﺁﻗﺎ ﺗﺎ ﻟﺒﻮ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﯾﻬﻮ بابام ﺍﻭﻣﺪ ﻣﺎﺭﻭ ﺩﯾﺪ !

ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻭﻧﻢ یه ﭼﻨﮕﺎﻝ ﮔﺮﻓﺖ دستشو ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺎﻣﺎ ﻟﺒﻮ ﺧﻮﺭﺩ!

چیه فک کردی ما از اوناشیم ؟

برو از خدا بترس

ﺗﺴﺒﯿﺤﻪ ﻣﻦ ﮐﻮ؟

کی ورش داشته ؟؟

.

haniyeh بازدید : 428 1392/08/10 نظرات (0)


ما یه مزیت خیلی خوبی که داریم اینه که


وقتی که بزرگ شدیم ، و به مامان و بابا تبدیل شدیم

 

سر زده رفتیم تو اتاق بچمون و دیدیم داره به صفحه دسکتاپ خیره میشه

 

یکی میکوبیم پس کلش

 

میگیم کره سگ بیار بالا ببینم چی داشتی میدیدی ^.^

.

haniyeh بازدید : 146 1392/08/10 نظرات (2)

 

آشپزی سخته


ولی میتونین با خلاقیت های کوچیک این کار رو برای خودتون به لذت تبدیل کنین


مثلا من ﺩﯾﺮﻭﺯ ماستو خیار رو بدون خیار درست کردم خیلی هم خوب شد ^.^

.

.

ﺑﻀﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺭﮊﺍﯾﯽ ﻛﻪ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﯾﻨﯽ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺭﻣﺰﺵ ﺳﺎﺩﻩ ﺳﺖ ﻛﻪ


ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺣﺴﺮﺕ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﻗﺒﻼ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺶ ﻧﻜﺮﺩﻡ !

.

.

.

به لقمان گفتند : ادب از که آموختی ؟


حرفهایی زد که اگه بگم عمراً تو راد اس ام اس چاپ شه !

خیلی عصبانی بود معلوم بود شاکی شده از سوالم...

 

 


haniyeh بازدید : 146 1392/08/10 نظرات (0)


در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند


شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات.

روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است.

بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند.

اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند.

زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت


تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد.


در همین زمان او از ثروت با کشتی با شکوهش در حال


گذشتن از آنجا بود کمک خواست.


“ثروت، مرا هم با خود می بری؟”

ثروت جواب داد:

“نه نمی توانم، مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست،


من هیچ جایی برای تو ندارم.”


عشق تصمیم گرفت از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.

“غرور لطفاً به من کمک کن.”

“نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.”

پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.

“غم لطفاً مرا با خود ببر.”

“آه عشق. آن قدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.”

شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در


خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.


ناگهان صدایی شنید:

“بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.”

صدای یک بزرگتر بود. عشق آن قدر خوشحال شد که


حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد.


هنگامیکه به خشکی رسیدند، ناجی به راه خود رفت.

عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است


از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید:


” چه کسی به من کمک کرد؟”

دانش جواب داد: “او زمان بود.”

“زمان؟! اما چرا به من کمک کرد؟”

دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد:

“چون تنها زمان , بزرگی عشق را درک می کند.”!



haniyeh بازدید : 171 1392/08/08 نظرات (0)


و اینجائی و نفرین شب بی اثر است


در غروب نازا ،قلب من از تلقین تو بارور میشود.


با دست های تو من لزج ترین شبها را چراغان میکنم.


من زندگیم را خواب میبینم


من رویاهایم را زندگی میکنم

 

من حقیقت را زندگی میکنم


haniyeh بازدید : 141 1392/08/08 نظرات (0)




انکه چشمان تورا این همه زیبا می کرد

کاش از روز اول فکر دل ما می کرد

یا نمی داد به تو اینهمه زیبایی را

یا مرا در غم عشق تو شکیبا میکرد...
haniyeh بازدید : 187 1392/07/16 نظرات (0)

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

عشق یعنی شب نشینی با خدا

 

گفتگو با ناله اما بی صدا

 

عشق پرتاب گلی است از سوی دوست

 

   هر کجا باشد دلم (همراه اوست)

 

haniyeh بازدید : 170 1392/07/16 نظرات (0)

 

 

مـــــن اگــر عــروســـ تــــــــــو باشـم...

 


 

دیـــگـر هــــــــــیچ لبــاسـیــــ برازنـــــده ی انـــدام مـــــن نـخـواهــــد بــــود!

 


 

آغــــــــــــــوشــــ تـو تـــمامــ قــد مــن را در بــــــر خواهــــد گرفتـــــ...


نـــه حـــریریـــــــ نـه یراقیــــــــ نــه دکمـــــهـ ای...


و نــــه هــــیـــچ و هـــــــــــــــیـــــچ!



آنچــــه هــــــستـ تمـــــامـــ مـــردانـــگــــــی تــــو استــــــــــــ


کـــــه


تــــن پــــوشـــــ و نگـــــیـــنـــ زنــــــانـــــگـــــــی مــــنــــــــــ اســـــــــتـــــــــ.....!

 


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

haniyeh بازدید : 146 1392/07/15 نظرات (0)

 

اول از همه سلام

 

بچه ها جونم سالروز ازدواج حضرت علی (ع) وحضرت فاطمه (س) و

 

همچنین هفته ی نیروی انتظامی مبارک بااااااااااااااااااااااد

 

وبرد والیبال ایران  که قهرمان اسیا شد به همتون تبریک میگم

 

بچه ها امروز سه تا مامور نیروی انتظامی اومد و تو مدرسه ی ما حرف زد

 

ولی فقط یکیشون حرف میزدهاااااااااااااااااااا گفته باشم

 

ما هم هی میخندیدیمخنده

 

چرا چون از دوست پسر وجنس مخالف و مزاحمت های خیابان حرف میزدوقت تمام

 

حالا ولش بچه ها مدرسه چطوره ما که از همون روز دوم داریم  یا امتحان میدیم

 

یا اینکه کوئیز میگیرن گریه

haniyeh بازدید : 127 1392/07/14 نظرات (0)


 
همه‌ی ما کم و بیش اطلاعاتی راجع به سیاره‌ی زمین داریم. اگر چه برای داشتن دیدی جامع‌تر و البته علمی‌تر، بررسی نتایج تحقیقات دانشمندان در مورد زمین و فضای پیرامون آن تا حدی کمک می‌کند، اما با توجه به گسترده بودن تحقیقات و دخیل بودن بیشتر شاخه‌های علم در این حوزه، جمع آوری تمام اطلاعات مربوطه کاری دشوار و وقت‌گیر خواهد بود. در ادامه خلاصه‌ای از نتایج تحقیقات دانشمندان در زمینه‌های اصلی (زمین‌شناسی، زیست‌شناسی، هوا و فضا) را ارائه می‌کنیم.
 
فضا:
•    تاکنون 150 میلیارد دلار صرف ساخت ایستگاه بین المللی فضایی (ISS) شده است به طوری که تا به امروز پر هزینه‌ترین ساخته‌ی دست بشر به شمار می‌رود.
•    دورترین فاصله‌ای که از آن عکسی از کره‌ی زمین ثبت شده است، در فاصله‌ی 5.95 میلیارد کیلومتری زمین قرار دارد. در این عکس زمین به صورت نقطه‌ی آبی کم رنگی دیده می‌شود.
•    #1582;رس آبی (موجودی آبزی و بسیار ریز) به عنوان جان‌سخت‌ترین موجود روی کره‌ی زمین، قادر است 10 روز در خلا به حیات خود ادامه دهد.
•    انسان بدون استفاده از تجهیزات حفاظتی قادر است 2 دقیقه در فضا زنده بماند.
•    یک روز دقیقا 24 ساعت نیست، در واقع مدت زمان گردش زمین به دور خودش معادل با 23 ساعت و 56 دقیقه و 4 ثانیه است.
•    آلودگی هوای کشور چین از فضا قابل رویت است، اما برعکس تصور عموم، دیوار چین از فضا قابل دیدن نیست.
•    کل تجهیزات ساخت بشر که بعد از پرتاب اولین ماهواره‌ در سال 1957 (ماهواره‌ی اسپوتنیک) به فضا فرستاده شده‌اند و هم اکنون در حال گردش به دور زمین هستند به 38,000 عدد می‌رسد.
•    کره‌ی زمین صیقلی‌تر از یک توپ بولینگ است. در واقع اختلاف ارتفاع بین بلندترین کوهستان‌ها تا کف عمیق‌ترین اقیانوس‌ها، کمتر از 0.0002 محیط کره زمین است.
•    تعداد اجسام ساخته شده توسط بشر که طولی بزرگتر از 10 سانتی‌متر دارند و هم اکنون در حال گردش به دور زمین هستند به 22,000 عدد می‌رسد. تنها 5 درصد از این اجسام ماهواره‌های فعال هستند. 87 درصد آنها زباله‌های فضایی و ماهواره‌های بلا استفاده به شمار می‌روند. 8 درصد باقیمانده هم قطعات موشک‌ها و تجهیزات فضایی هستند.
•    سازمان فضایی ناسا برآورد کرده است که هر روز یکی از اجسام مصنوعی معلق در فضا، به زمین باز می‌گردد.
جو زمین:
•    جرم شهاب‌سنگ‌هایی که در هر روز وارد جو زمین می‌شوند به 100 تن می‌رسد.
•    سوراخ لایه‌ی اوزن کوچک‌تر شده است. در سال 2012 مشخص شد که سوراخ لایه‌ی اوزن نسبت به 10 سال گذشته کوچک‌تر شده است.
•    در ارتفاع 19 کیلومتری از سطح زمین (معروف به حد آرمسترانگ) پوشیدن لباس فضانوردی امری حیاتی است زیرا بدون استفاده از آن، مایعات درون بدن انسان در دمای متعارف بدن به جوش خواهند آمد.
•    ارزش کل اتمسفر زمین، فقط با احتساب بهای دی اکسید کربن موجود درآن به 4.3 کوادریلیون (4.3 در 10 به توان 15) پوند برآورد شده است.
•    هر روز به طور متوسط حدود 8.6 میلیون صاعقه در سرتاسر زمین رخ می‌دهد.
•    در زمانی که دایناسورها بر روی زمین زندگی می‌کردند درصد بیشتری از جو زمین را اکسیژن تشکیل می‌داد. هم اکنون به دلیل کم شدن سهم اکسیژن از گازهای تشکیل دهنده‌ی هوا، امکان اینکه دوزیستان و خزندگان به سایز اجداد خود برسند وجود ندارد.
دریا:
•    فقط 3 درصد آب‌های موجود در کره‌ی زمین شیرین هستند.
•    با فرض ذوب‌شدن یخ‌های قطب جنوب، حجم آب تولید شده به اندازه‌ی کل حجم آب اقیانوس اطلس خواهد بود.
•    هر لیتر از آب دریا حاوی 13 میلیاردم گرم طلا است.
•    پلاستیک، 90 درصد از زباله‌های موجود در اقیانوس‌ها را تشکیل می‌دهد.
•    هر ساله به طور متوسط 2000 گونه‌ موجود دریایی شناسایی می‌شوند.
•    اقیانوس‌ها به تنهایی 99 درصد از اکو سیستم روی کره‌ی زمین را تشکیل می‌دهند.
•    کوسه‌ها هر سال بطور متوسط موجب مرگ و میر 8 الی 12 انسان می‌شوند. این در حالی است که در همین مدت 100 میلیون کوسه فقط به منظور استفاده از باله‌هایشان کشته می‌شوند.
•    طبق برآورد دانشمندان، بیش از یک میلیون گونه موجود آبزی در اقیانوس زیست می‌کنند که بشر تاکنون 2/3 آنها را شناسایی کرده است.
•    حجم کل آب‌ موجود در کره‌ی زمین، برابر با حجم کره‌ای به قطر 860 کیلومتر است.
•    90 درصد از فعالیت‌های آتشفشانی در بستر اقیانوس‌ها انجام می‌شود.
•    عمق #1711;ودال ماریانا که عمیق‌ترین قسمت اقیانوس‌ به شمار می‌رود 10.9 کیلومتر است.
درون زمین:
•    ساختار صفحه‌ای طبقات مختلف زمین آن را از بقیه‌ی سیارات منظومه‌ی شمسی متمایز می‌کند. این ساختار باعث جذب و بازیافت کربن شده و از انتشار آن در جو و در نتیجه داغ شدن زمین جلوگیری می‌کند . فقدان چنین ساختاری در سیاره‌ی زهره که پیامد آن انتشار دی اکسید کربن بسیار زیاد در جو آن بوده، دمای آن را به طرز چشم‌گیری افزایش داده ‌است (480 درجه‌ی سانتی‌گراد در نزدیکی سطح سیاره).
•    عناصر کمیاب لزوما کمیاب نیستند! عنصر لوتتیم به عنوان کمیاب‌ترین عنصر دنیا شناخته می‌شود اما فراوانی این عنصر در پوسته‌ی زمین حدود 200 برابر بیشتر از طلا است.
•    99 درصد از کل طلای موجود در کره‌ی زمین در هسته‌ی آن قرار گرفته است که برای پوشاندن سطح زمین با لایه‌ای از جنس طلا به ضخامت 45 سانتی‌متر، کفایت می‌کند.
•    دمای هسته‌ی زمین برابر با دمای سطح خورشید، یعنی حدود 5500 درجه‌ی سانتی‌گراد است.
•    توده‌ی آهنی هسته‌ی زمین، عرضی برابر با 2400 کیلومتر دارد. دما در این ناحیه بسیار بالاست، اما به علت فشار بسیار زیاد امکان ذوب شدن این هسته‌ی آهنی وجود ندارد.
•    عمیق‌ترین گودالی که بشر تاکنون در پوسته‌ی زمین ایجاد کرده است، عمقی در حدود 12.4 کیلومتر دارد. این عدد در مقایسه با فاصله‌ی 6371 کیلومتری سطح زمین تا مرکز آن بسیار ناچیز به نظر می‌رسد.
•    وزن بزرگ‌ترین کریستال که تاکنون کشف شده است به 55 تن می‌رسد.
•    درعمق 4 کیلومتری بستر رودخانه‌ی آمازون، رودخانه‌ی (سفره آب زیرزمینی) دیگری قرار دارد. برآورد شده که طول آن 400 کیلومتر بوده و جریان آب در آن با سرعت 1 میلی‌متر در ساعت بین صخره‌ها حرکت می‌کند.
•    باکتری‌ها حتی تا عمق 2.8 کیلومتری زمین هم یافت می‌شوند.
سطح زمین:
•    وزن خاک حاصل‌خیزی که هر ساله توسط باد از صحرای بزرگ آفریقا به جنگل‌های استوایی آمازون آورده می‌شود 40 میلیون تن برآورد شده است.
•    در کشور ترکمنستان دهانه‌ای به قطر 70 متر و به اسم #1583;روازه‌ی جهنم وجود دارد که به واسطه‌ی فروریختن یک حوزه‌ی گازی پدید آمده است. اکنون بیش از  40 سال است که این گودال در آتش می‌سوزد.
•    قدمت فسیل‌ باکتری‌هایی که در استرالیا کشف شده است به 3.5 میلیارد سال می‌رسد. درآن زمان اکسیژن در جو زمین وجود نداشت.
•    بیشترین دمای یک ناحیه که تاکنون به ثبت رسیده 57.8 درجه‌ی سانتی‌گراد بوده است (1922، کشور لیبی).
•    آخرین باری که خشک‌ترین ناحیه دنیا یعنی #1583;ره‌های خشک قطب جنوب شاهد بارش باران بود به دو میلیون سال پیش باز می‌گردد.
•    قاره‌ها در هر سال به طور متوسط 2 سانتی‌متر جابجا می‌شوند.
•    75 درصد گونه‌های جانوری در طی 300 سال آینده منقرض خواهند شد.
•    تنها 14 درصد از کل گونه‌های جانوری شناسایی شده‌اند.
•    هر روز 200,000 نفر در دنیا متولد می‌شوند.
•    قدیمی‌ترین مکان مذهبی که به دست انسان ساخته شده در کشور ترکیه قرار دارد. باستان‌شناسان قدمت آن را به 10,000 سال قبل از میلاد مسیح نسبت می‌دهند.
•    تعداد کل انسان‌هایی که تاکنون در کره‌ی زمین زیسته‌اند 106 میلیارد نفر است.
•    جمعیت زمین در سال 2050 به 9.2 میلیارد نفر می‌رسد.
•    هر ثانیه دو نفر از دنیا می‌روند.

 

haniyeh بازدید : 305 1392/07/02 نظرات (1)

 

 

یکی مهمان نا خوانده,



زهر درگاه  رانده ,سخت وامانده



رسیده نیمه شب از ره ,تن خسته,غبارالود

 


نهاده سر بروی سینه رنگین کوسن هایی



                                                          که من در سالهای پیش



همه شب تا سحر میدوختم با تارهای نرم ابریشم



هزاران نقش رویایی بر انه در خیال خویش



وچون خاموش میافتاد بر هم پلکهای داغ و سنگینم



گیاهی سبز میروید در مرداب رویا های شیرینم



زدشت اسمان گویی غبار نور برمیخواست



گل خورشید می اویخت بر گیسوی مشکینم



نسیم گرم دستی ,حلقه ای را نرم میلغزاند



                                                                در انگشت سیمینم



لبی سوزنده لبهای مرا با شوق میبوسد

 



ومردی مینهاد ارام,با من سر بروی سینه خاموش



                                                                کوسن های رنگینم

 

یکی مهمان نا خوانده,



زهر درگاه  رانده ,سخت وامانده



بر انها میفشارد دیدگان گرم خوابش را

 

 
آه,من باید بخود هموار سازم تلخی زهر عتابش را



و مست از جامهای باده میخواند: که ایا هیچ



باز در میخانه لبهای شیرینت شرابی هست



یا برای رهروی خسته



در دل این کلبه خاموش عطر اگین زیبا



جای خوابی هست؟

 




haniyeh بازدید : 193 1392/06/25 نظرات (0)

 

گویند مرا چو زاد مادر                       روی کاناپه لمیدن اموخت

 

شب ها بر تلویزیون تا صبح               بنشست و سریال دیدن اموخت

 

بر چهره سبوس و ماست مالید        تاشیوه ی خشگلیدن اموخت

 

هر ماه برفت نزد جراح                  ایین چروک چیدن اموخت

 

دستم بگرفت وبرد بازار                همواره طلا خریدن اموخت

 

با قوم خودش همیشه پیوند         با قوم شوهر بریدن اموخت

 

چون سوخت غذای ماشب وروز     از پیک مدد رسیدن اموخت

 

پای تلفن دو ساعت و نیم            گل گفتن و گل شنیدن اموخت

 

بابا چون بیامد از سر کار            بیماری و قد خمیدن اموخت

 

 

haniyeh بازدید : 120 1392/06/13 نظرات (0)

 

به کوه گفتم عشق چیست؟       لرزید

 

به ابر گفتم عشق چیست؟      بارید

 

به پروانه گفتم عشق چیست؟        نالید

 

به باد گفتم عشق چیست وزید؟      وزید

 

به گل گفتم عشق چیست؟          پر پر شد

 

و به انسان گفتم عشق چیست؟

  

اشک ازدیدگانش جاری شد و گفت: دیوانگیست!!

 

 

تعداد صفحات : 6

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    لینک دوستان
  • کاشت ابرو
  • کلش رویال
  • طراحی سایت
  • ثبت آگهی رایگان
  • دانلود پروژه و پایان نامه
  • دانلود آهنگ جدید
  • دانلود فیلم
  • دانلود مقاله
  • دانلود مقاله
  • دانلود مقاله
  • خريد لباس زنانه
  • دانلود جدید ترین آهنگ ها
  • تصفیه آب معصومی
  • عکس نوشته عاشقانه
  • خرید ساعت مچی
  • دانلود آهنگ جدید
  • فراسیون
  • دانلود فیلم و موزیک ویدیوی هندی
  • فروش آپارتمان
  • تراکتور کمباین نیوهلند
  • تشک
  • خرید اینترنتی لباس زنانه
  • تور لحظه آخری
  • تور کیش
  • دستگاه بسته بندی
  • دانلود رايگان فيلم
  • نمايندگي شارپ
  • خريد vpn
  • خريد vpn
  • خريد vpn
  • افزایش قد
  • کانکس
  • لوازم جانبی موبایل
  • دانلود آهنگ جدید شادمهر عقیلی وارث
  • تور ترکیه
  • تشریفات مجالس
  • سایت تفریحی
  • تشریفات
  • طراحی سایت در اصفهان
  • تور ترکیه
  • اتوماسیون اداری
  • مشاور بازاریابی
  • مشاور تبلیغات
  • خرید فالوور اینستاگرام
  • دانلود آهنگ
  • دانلود آهنگ جدید
  • خرید بازی
  • فروش دوربین مداربسته
  • ترخیص کالا از گمرک
  • شرکت حفاظتی و مراقبتی
  • مدل مانتو 95
  • خرید vpn
  • آگهی رایگان
  • خرید وی پی ان
  • پنل تلگرام
  • تبلیغات در تلگرام
  • دانلود آهنگ جدید
  • خدمات کامپیوتری
  • تدریس خصوصی
  • ساعت مچی
  • دانلود فیلم اموزشی
  • لوازم یدکی هیوندای
  • عکس جدید بازیگران
  • Trek Damavand Iran
  • دانلود آهنگ جدید
  • مشاوره آنلاین
  • چای سبز
  • اورانوس
  • ساخت وب سایت رایگان
  • فروش بک لینک
  • دانلود آهنگ جدید
  • دانلود آهنگ جدید
  • پرینتر سه بعدی جواهر سازی
  • پرینتر سه بعدی طلا سازی
  • پرینتر سه بعدی پراجت 1200
  • پرینتر سه بعدی
  • اسکنر سه بعدی Sense
  • دیوارپوش
  • درب ضد سرقت
  • کاغذ دیواری
  • مزون عروس
  • مجله اینترنتی
  • دانلود آهنگ
  • تولید و فروش جالباسی و رخت آویز
  • the bitter truthحقیقت تلخ(shimajoon)
  • قیمت روز خودروی شما
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 214
  • کل نظرات : 791
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 54
  • آی پی دیروز : 67
  • بازدید امروز : 88
  • باردید دیروز : 178
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,238
  • بازدید ماه : 3,213
  • بازدید سال : 16,704
  • بازدید کلی : 144,624
  • کدهای اختصاصی