دور دست خاطره ها
انشب کنار پنجره,تنها کنار عکس
دریا کشیده بود خودش را کنار عکس
دریا رسیده بود لب اسمان او
وقتی که بود محو تماشا کنار عکس
دریا دوید و پنجره هایش که بسته بود
شد ناگهان چو عقده او,(وا) کنار عکس
دریا دوید و پنجره هایش وسیع شد
دریا دوید و دید خودش را کنار عکس
باران گرفته بود,و تا رد شدبهار
دامن گرفته بود به بالا کنار عکس
باران گرفته بود و زمان ایستاده بود
در چار چوب قاب شدن ها کنار عکس
دنیا وفا نکرد و بهار تورا گرفت
از چشم های ابی تو کنار عکس
دنیا وفا نکرد و پدر,رفت ورفت ورفت
تا دور دست خاطره ها _ تا کنار عکس _